هلا هلا ، تا این لحظه: 14 سال و 7 روز سن داره

دختر نازم هلا

بدون عنوان

دختر عزیزم دیشب موقع خواب به من مثل خود ما داشتی به قول خودت به به می دادی خیلی با بابایی خندیدیم ، فوت می کنی ، عاشق اینی که سرت را از شیشه ماشین بیرون کنی ، وقتی خوابت می یاد خودت بالشتت رو می یاری برام که بخوابونمت عزیزم فعلا اینها را یادم بود باز هم برایت می نویسم .
31 فروردين 1390

بدون عنوان

دختر عزیزم سال گذشته فقط یک شب دیگه مهمون مامان بودی و من پر از اضطراب و تشویش عزیزم من و بابایی همچنان در تدارک برگزاری هر چه بهتر تولدت هستیم تولدت مبارک ...
31 فروردين 1390

بدون عنوان

عزیز دلم تقدیم به تو تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا یه کیک خیلی خوش طعم، با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت به افتخار بودن تو این روز پر از عشق تو با خنده شکفتی با یه گریه‌ی ساده به دنیا بله گفتی ببین تو اسمونا پر از نور و پرندس تو قلبا پر عشقه ، رو لبا پر خندس تا تو هستی و چشمات بهونه‌است واسه خوندن همین شعر و ترانه تو دنیای ما زنده‌است ...
29 فروردين 1390

بدون عنوان

هلای عزیزم از دیشب یاد گرفتی به دور خودت می چرخی واقعا لحظه زیبایی هم برای من و بابایی بود و هم خیلی شور انگیز برای خودت دوستت دارم ...
28 فروردين 1390

بدون عنوان

دختر عزیزم هنوز باورم نمی شه ۶ روز دیگه ۱ ساله می شی سال پیش این موقع ها من ۱ هفته از شوق و ذوق و کمی هم ترس نخوابیدم و بابایی هم خیلی بیش تر از من نگران بود همه این مشکلات یک طرف اینکه احساس می کردم مامانم کنارم نیست و باید این لحظات را بدون مادرم طی کنم سختی را برایم بیشتر می کرد ولی در هر حال خدا را شکر که به خوبی تموم شد و تو اومدی و زندگی منو بابایی و همه خانوادمونو زیر و رو کردی  راست یعزیزم از دیروز کانلا به بابا می گی بابایی البته تا قبلش بهش می گفتی دایی یا بعضی موقع ها بابا دایی می گفت یکه برای همه خیلی جالبه هلای عزیزم دوریت تو محل کار خیل یبرایم سخته مخصوصا شنبه ها می دونم برای تو هم همینطور مامان دورت بگرده دوست دارم ...
27 فروردين 1390

بدون عنوان

نصیحت چارلی چاپلین به دخترش اسم من چاپلین است با همین نام چهل سال مردم روی زمین را خنداندم وبیشتر از آنچه آنان خندیدند خود گریستم.  زندگی فقط موسیقی و رقص و آواز نیست، نیمه شب که از سالن آمفی تآتربیرون میآیی تحسین کنندگان ثروتمند را یکسره فراموش کن.و حال آن راننده تاکسی را بپرس  حال زنش را بپرس  واگر آبستن بود  وپولی  نداشت تا برای بچه اش لباس بخرد ،  چک بکش و پنهانی توی  جیب شوهر او بگذار . به نماینده خود در بانک پاریس دستور داده ام فقط این نوع چکهای تو را ، بی چون و چرا قبول کند اما برای خرجهای دیگرت باید صورتحساب بفرستی.گاه وبیگاه با اتوبوس و با مترو شهر را بگرد . مردم را نگاه...
24 فروردين 1390

بدون عنوان

سلام به دخترم ببخشید عزیزم مجبور شدم وب لاگ قبلیت رو پاک کنم شرمنده ولی این وبت رو برایت با تمام تلاش برایت نگه می دارم تا وقتی خودت از خواندنش لذت ببری( دردونه ام هلا یدونم)...
24 فروردين 1390
1